کد مطلب:327979 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:736

تقسیم عطایا و انفال در زمان خلیفه دوّم
در دوران حیات رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) مسلمانان در رتق و فتق امور اجتماعی و سیاسی شركت می جستند. چنان كه گفتیم در آن روزگار بیت المال گسترده ای وجود نداشت و اگر مالی نصیب مسلمانان می گشت، آن را برای رفع نیازهای لازم، به مصرف می رساندند. و بیش تر اموال ایشان را غلّه و چهارپایان و مانند اینها كه از راه زكات یا غنیمت فراهم می آمد، تشكیل می داد. امّا پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسلمانان بلاد كُفّار را یكی پس از دیگری می گشودند. هنگامی كه شام، ایران، مصر و بِلاد شرق و غرب فتح شد و به تصرّف مسلمانان در آمد، به قدری زَر و سیم نصیب مسلمانان گردید كه از كثرت آن به شگفتی و حیرت افتادند(1). نقل كرده اند كه ابوهریره از بحرین آمد و پول فراوانی به نزد عمر آورد. عمر پرسید: چقدر پول آوردی، او گفت: پانصد هزار درهم. عمر از شنیدن این سخن با تعجّب به وی گفت: آیا می فهمی چه می گویی، او پاسخ داد: آری صد هزار تا پنج بار.



آن گاه عمر بر منبر رفت و چنین گفت: «ای مردم! ثروت فراوانی به ما واصل شده است; اگر بخواهید شمار كنیم و چنانچه بخواهید با كیل اندازه آنها را معیّن نماییم و قسمت كنیم»(2). یكی از ایشان گفت: «ای امیر مؤمنان! برای مردم دفترهایی قرار بده كه اعطا بر وفق آن دفاتر صورت گیرد»(3).در برخی از روایات آمده است: «هرمزان» درباره این امر به عمر اشاره كرد. و بعضی گفته اند: ولیدبن هشام بن مغیره كه از شام آمده بود و از وضع دفاتر پادشاهان آن سامان آگاهی داشت، به عمر اظهار نمود كه مانند شامیان برای دادن عطایا دفتر تأسیس كند(1). امّا از برخی مدارك استفاده می شود كه اوّلین دفتری كه در اسلام تأسیس شده، در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است و این چنین نیست كه در زمان عمر این كار انجام شده باشد، بلكه چنان كه قلقشندی آورده است: «پیامبر(صلی الله علیه وآله) با فرمانروایانی كه معیّن كرده بود و نیز با اصحاب سرایا مكاتبه می كرد و ایشان نیز با آن حضرت مكاتبه داشتند. همچنین آن حضرت به پادشاهان و رؤسای همجوار نامه نوشت و آنان را به اسلام دعوت كرد...». زبیربن عوام و جَهیم بن الصلت، صدقات را، و حذیفة الیمان آنچه را مربوط به تخمین خرمایِ درختانِ خرما، و مغیرة بن شعبه و حُصین بن نُمیر امور مربوط به وام و معاملات را می نوشتند(2).



از نویری نقل شده كه اوّلین دیوان لشكر در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) تأسیس شد و برای اثبات این مدّعا به حدیثی كه بخاری نقل نموده، استدلال كرده است. او از پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین بازگو كرده است: «آن حضرت فرمود: نام كسانی را كه اظهار اسلام نموده اند، بنویسید. ما نام هزار و پانصد مرد را برای آن حضرت نوشتیم. برخی از اصحابش نامه هایی را كه ارسال می شد و نامه ها(ی دیگر) را می نوشتند; صورت آن نامه ها و جواب آنها در خانه آن حضرت در مدینه نگهداری می شد»(3).



تاریخ به طور دقیق اندازه ثروت را در زمان خلفای صدر اسلام ضبط نكرده است. اما مورّخان از اموال فراوان و انواع جواهر و نفایسی كه در زمان خلافت عمر پس از فتح مداین و غیر آن نصیب مسلمانان شد، خبر می دهند. پس معلوم می شود آنچه به عنوان خُمس یا به عنوان دیگر، عاید دولت می گشته، ثروتِ سرشاری بوده است. طبری(4) و دیگران از اموال و اشیای گران بها كه در كاخ سفید و منزل های كسرا (پادشاهان ساسانی) و خانه های دیگر مداین و بیت المال در نهروان پیدا شد، و نیز آنچه از جامه ها، ظروف، هدایا، عطریّات و اموالی كه مردم پس از فرار برجای گذاشتند، خبر داده و گفته اند: آن اموال به اندازه ای بوده كه كسی قیمت آنها را نمی دانسته و نیز از جایگاه های وسیع تر خبر داده اند كه در آنها جعبه های پر از ظرف های زرّین و سیمین وجود داشته است. عصمة بن حارث گفت: من دو جعبه را كه بر دو الاغ آنها را حمل می كردند، نزد ضابط غنایم بردم. در یكی از آن دو جعبه، اسبی طلایی با زین نقره كه سینه بند، افسار، دم بند و زینش یاقوت و زمرّد نشان، با سواری از نقره جواهرنشان بود و در جعبه دیگر شتری بود از نقره با دم بند و زین و افسار (یا پوزه بند) طلایی یاقوت نشان كه یك مرد از طلای جواهرنشان بر آن بود ... .



ابن خلدون گفته است: سهم یك سواره نظام در برخی از جنگ ها سی هزار قطعه طلا یا قریب به آن می شد(1). و نیز از طبری نقل شده است(2) كه خسروپرویز آن چنان ثروتی فراهم آورده بود كه هیچ یك از پادشاهان آن قدر جمع نكرده بود. طبری می گوید: «سعد(3) خمس غنایم (مداین) را جمع آوری كرد و هرچه را كه می خواست عمر و تازیان از آن به شگفت آیند، از لباس ها و زیورآلات و شمشیر پادشاه و غیر اینها، بر آن اضافه نمود و از خمس (به عنوان تشویق) به افرادی عطا كرد. پس از تقسیم غنایم و برداشتن خمس، فرش (بهارستان) به جا ماند كه تقسیم آن میسّر نبود. مسلمانان موافقت نمودند كه از حقّ خود بگذرند و آن را به نزد عمر بفرستند، تا مردم مدینه از دیدن و جلوه آن بهره مند گردند».



از عبدالملك بن عمیر نقل شده است: «مسلمانان در جنگ مداین فرش بهارستان كسری را به غنیمت گرفتند. بس كه سنگین بود، ایرانیان نتوانستند آن را با خود ببرند; آن را برای زمستان كه گل و سبزه ای نبود، درست كرده بودند و هنگامی كه می خواستند میگساری كنند، بر آن می نشستند و مانند این بود كه در باغی هستند. آن فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود كه زمینه ای زرّین داشت; زینت آن نگین ها، میوه اش گهرها و برگ ها از ابریشم و آب طلا بود»(4).



وقتی سپاه اسلام به سركردگی عمرو بن مالك به «بابل مهرود» رسید، دهقان آن جا با عمرو صلح كرد كه یك جریب زمین را با درهم فرش كند و این كار را انجام داد...»(5). در اثنای جنگ خارجة بن صلت شتری به دست آورد كه از طلا یا نقره و مروارید و یاقوت نشان بسان بزغاله بود و هنگامی كه بر زمین گذاشته می شد، به ناگاه مردی از طلای مرصّع بر آن نمودار می شد(1).



غنایم جلولا سی میلیون بود كه خمس آن شش میلیون شد...(2).



عمر برای مسلمانان حقوق و مقررّی تعیین كرد و سابقه اسلام و خویشاوندی رسول خدا و امتیازات دیگر را به عنوان ملاك در افزایش مقرّری در نظر گرفت. در كتب معتبر آمده است(3): هنگامی كه عمر تصمیم گرفت دفتری برای عطایای مسلمانان ترتیب دهد، عقیل بن ابی طالب، مخرمة بن نوفل و جبیربن مطعم را كه از نسّاب قریش بودند (و از انساب مردم با اطّلاع بودند)، فرا خواند و به ایشان گفت تا بر حسب شأن و منزلت مردم دیوان را بنویسند... و افراد را به مقتضای سابقه در اسلام و خویشاوندی رسول خدا، در عطایا تفضیل دهند(4).



از ابوالفرج چنین نقل شده است: «عمر درباره تقسیم عطایا از بیت المال با اصحاب مشورت كرد; آنان گفتند: اول از خودت شروع كن. او این رأی را قبول نكرد و گفت: اوّل از آل و خویشان پیامبر(صلی الله علیه وآله) آغاز می كنم. و به عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) ابتدا نمود»(5). ابن جوزی گفته است(6): «همگی برآنند كه برای هیچ كس افزون تر از آنچه برای ابن عباس برقرار نمود، مقرّر نكرد. روایت شده كه برای وی 12 هزار معیّن نمود; و برای هر یك از همسران رسول خدا ده هزار در نظر گرفت و عایشه را بر سایر همسران آن حضرت برتری داد و به او دوازده هزار عطا كرد; امّا عایشه قبول نكرد، زیرا این نوعی بی عدالتی محسوب می شد. عمر برای توجیه عمل خود گفت: این به جهت فضیلت و منزلتی است كه تو نزد رسول خدا داشتی. چنانچه آن را قبول كنی، مطابق شأن تو است و شخصیّت تو آن را اقتضا دارد.



از این قانون جویریه و صفیه و میمونیه را استثنا كرد و برای هر یك از ایشان به جای ده هزار، شش هزار در نظر گرفت. عایشه بر این كار نیز اعتراض نمود و گفت: پیامبر بین ما عدالت می كرد; تو چگونه برخی از ما را بر دیگری ترجیح داده ای؟! عمر چون مورد اعتراض قرار گرفت، آن سه تن را به سایر همسرانِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) ملحق ساخت و برای ایشان نیز ده هزار مقرّر داشت. سپس برای مهاجران نخستین كه در جنگ بدر شركت كرده بودند، پنج هزار و برای انصار كه در آن جنگ حاضر شده بودند، چهار هزار و برای كسانی كه در احد تا زمان صلح حدیبیه در یكی از جنگ ها شركت جسته بودند، نیز چهار هزار داد. برای هریك كه پس از واقعه حدیبیه در میدان های جنگ فعّالیّت نموده بودند، سه هزار معیّن كرد. افرادی را كه پس از رحلت رسول خدا با كفّار به نبرد پرداخته بودند، 2500، 1500، 1000 تا 200 منظور می كرد. تقسیم عطایا در زمان خلیفه دوم تا وقتی كه وی از دنیا رفت، بر همین منوال صورت می گرفت»(1).



سیاست مالی خلیفه دوم و سلف او ابوبكر بر این مبنا بود كه اموال بیت المال به مردم تعلّق دارد و باید برای مردم و به خاطر مصالح و رفاه ایشان هزینه گردد; امّا چنان كه پیش از این ذكر نمودیم، با وجود كوشش عمر و شدّت عملی كه در این باره به خرج می داد، روش وی در رعایت اولویّت ها و اعطای امتیازات بیش تر به عدّه ای از افراد و طبقات، اثر ناخوشایند خود را آشكار ساخت و تمام سعی او را كه از طریق مؤاخذه عمّال و یا نگهداشتن صحابه در مدینه به كار می بُرد، بی اثر و حدّاقل، زمینه را برای به وجود آوردن اختلاف طبقاتی كه با دستور اسلامی هماهنگی نداشت، آماده كرد. طبق برخی از منقولات، عمر در اواخر متوجّه موضوع شد و حتّی در صدد تغییر رویّه ای كه خود ایجاد نموده بود، برآمد و خواست به نظام معمول در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و ابوبكر و رعایت تساوی كامل بین مسلمانان برگردد، ولی دیر شده بود(2) و دست اجل این فرصت را از او گرفت. با روی كار آمدن عثمان و مسلّط شدن امویان بر تمام شؤون حكومت این دستور الهی مهجور و متروك ماند.



یكی از نویسندگان مصری گفته است كه عمر برخی را بر برخی در عطا برتری داد و این امر باعث شد كه اختلاف طبقاتی در جامعه اسلامی به وجود آید. او می گوید: «قرآن هیچ طبقه ای را بر طبقه دیگر برتری نداده است. عدّه ای كه عمر به ایشان مال بیش تری می داد، از قبیل ام المؤمنین زینب بنت جحش و گروه قلیل دیگر، آنچه را كه از هزینه شان افزون بود، به نیازمندان صدقه می دادند. اما بیش تر مردم آن اموال را دریافت می كردند و برای ازدیاد ثروت به بازرگانی می پرداختند...»(1).

1 و 2 . الخراج و النظم الماليه، ص 140.



3 . همان، ص 141.

1 . همان.



2 . صبح الاعشي، ج1، ص125.



3 . دكتر فؤاد احمدعلي، الموارد الماليه في الاسلام، ص 273.



4 . تاريخ الطبري، ج4، ص19; الخراج و النظم الماليه، ص 149.

1 . مقدّمه ابن خلدون، فصل 28، ج 1.



2 . الخراج و النظم الماليه، ص 81.



3 . و جمع سعد الخمس أدخل فيه كل شيء أراد أن يعجب منه عمرمن ثياب كسري و حليّه و سيفه... تاريخ طبري، ج4، ص21; الخراج و النظم الماليه.



4 و 5 . ... أصاب المسلمون يوم مدائن بهار كسري; ثقل عليهم أن يذهبوا به وكانوا يعدونه للشتاء إذا ذهبت الرياحين... تاريخ طبري، ج4، ص22.

1 . همان، ص 29.



2 . همان، ص 22 ـ 29.



3 . الخراج و النظم الماليه، ص 142. ط 2



4 . كامل التواريخ، ج2، ص345; الاموال، ص 223; ابو يوسف، الخراج، ص 24; الام، باب تقويم الناس في الديوان، ج4، ص82.



5 . الاموال، ص 235، باب فرض الاعطيه من الفيء; منهاج البراعة، ج 8، ص186; الخراج و النظم الماليه، ص 142و143.



6 . منهاج البراعة، ج8، ص186; الاموال، باب فرض الاعطية من الفيء، ص 236.

1 . الخراج و النظم الماليه، ص 143; ابو يوسف، الخراج، ص 42.



2 . ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 217; تاريخ طبري، حوادث سال 15، ج 5، ص 414; الفتنه الكبري، ج 1، ص 107.

1 . دكتر فؤاد احمدعلي، الموارد الماليه في الاسلام، ص 273.